آفتاب و مهتاب
سه شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۰۷ ب.ظ
پیرى، از
مریدان خود پرسید: ((هیچ کارى و اثرى از شما سر زده است که سودى براى دیگرى
داشته باشد؟ )) یکى گفت: (( من امیر بودم . گدایى به در خانه من
آمد. چیزى خواست . من جامه خود و انگشتر ملوکانه به او دادم و او را بر تخت شاهى
نشاندم و خود به حلقه درویشان پیوستم .))
دیگرى گفت: (( از جایى مىگذشتم . یکى را گرفته بودند و مىخواستند که دستش
را ببرند. من دست خود فدا کردم و اینک یک دست ندارم . )) پیر گفت: ((
شما آنچه کردید در حق دو شخص معین کردید. مؤمن چون آفتاب و مهتاب است که منفعت او
به همگان مىرسد و کسى از او بىنصیب نیست . آیا چنین منفعتى از شما به خلق خدا
رسیده است؟ ))
- ۹۴/۰۴/۳۰