فرصت بندگی...
رسیدم : کدام راه نزدیکتر است؟
گفت : به کجا ؟
گفتم : به خلوتگه دوست !
گفت : تو مگر فاصله ای می بینی
بین دل و آنکس که دلت
منزل اوست ...!!
سلام بر تو!سلام بر تو ای
بزرگترین ماه خدا،
سلام بر تو که چه بسیار
گنهان را از پروندهی
ما زدودهای و چه عیبها
که بر ما پوشاندهای...
راستی چه لذت بخش است هنگامی که
چشمها در خواب، دنیا آرام و صداها خاموش است،
انسان
درخلوتی دلخواه اعمال خود را در نظر مجسم کند و به گذشتهی خویش ژرف بنگرد
و آنگاه لطف و رحمت حق را در هر قدم و پردهپوشی او را در هر نفس در نظر
آورد و...
و آن وقت عاشقانه بنالد و شرمسارانه با خدا مناجات کند و از
او آمرزش طلبد. چه نشاط انگیز است که سحرگاهان به یاد حق از بستر گرم
برخیزد و با توجه دعا بخواند و با آفریدگار خویش نجوا کند... و دور از چشم
اغیار، در خلوتی خاموش با خدای خود دمساز گردد، بگرید، بنالد و سر بر آستان
شکوه او بساید...
رمضان ماه پاک خدا آمده با نور...و من روزه خواهم
گرفت و نماز خواهم خواند و پرواز خواهم کرد و در بی نهایت آسمان خدا را
خواهم دید و از او فرصت بندگی می خواهم...
خدایا مرا دریاب بدجور دلم هوای تورا دارد...